-
مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۸
جمعه 3 مرداد 1393 14:01
پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت ممنا یا رسول الله گفت پیغامبر صباحی زید را کیف اصبحت ای رفیق با صفا گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت کو نشان از باغ ایمان گر شکفت گفت تشنه بودهام من روزها شب نخفتستم ز عشق و سوزها تا ز روز و شب گذر کردم چنان که ز اسپر بگذرد نوک...
-
مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۹
جمعه 3 مرداد 1393 13:58
متهم کردن غلامان و خواجهتاشان مر لقمان را کی آن میوههای ترونده را که میآوردیم او خورده است بود لقمان پیش خواجهٔ خویشتن در میان بندگانش خوارتن میفرستاد او غلامان را به باغ تا که میوه آیدش بهر فراغ بود لقمان در غلامان چون طفیل پر معانی تیرهصورت همچو لیل آن غلامان میوههای جمع را خوش بخوردند از نهیب طمع را خواجه را...
-
مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۰
جمعه 3 مرداد 1393 13:56
بقیهٔ قصه زید در جواب رسول صلی الله علیه و سلم این سخن پایان ندارد خیز زید بر براق ناطقه بر بند قید ناطقه چون فاضح آمد عیب را میدراند پردههای غیب را غیب مطلوب حق آمد چند گاه این دهل زن را بران بر بند راه تگ مران درکش عنان مستور به هر کس از پندار خود مسرور به حق همیخواهد که نومیدان او زین عبادت هم نگردانند رو هم...
-
مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۱
جمعه 3 مرداد 1393 13:18
گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم مر زید را کی این سر را فاشتر ازین مگو و متابعت نگهدار گفت پیغامبر که اصحابی نجوم رهروان را شمع و شیطان را رجوم هر کسی را گر بدی آن چشم و زور کو گرفتی ز آفتاب چرخ نور کی ستاره حاجتستی ای ذلیل که بدی بر نور خورشید او دلیل ماه میگوید به خاک و ابر و فی من بشر بودم ولی یوحی الی چون شما...
-
مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۲
جمعه 3 مرداد 1393 13:16
رجوع به حکایت زید زید را اکنون نیابی کو گریخت جست از صف نعال و نعل ریخت تو که باشی زید هم خود را نیافت همچو اختر که برو خورشید تافت نه ازو نقشی بیابی نه نشان نه کهی یابی به راه کهکشان شد حواس و نطق بابایان ما محو نور دانش سلطان ما حسها و عقلهاشان در درون موج در موج لدینا محضرون چون بیاید صبح وقت بار شد انجم پنهان شده...
-
مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۳
جمعه 3 مرداد 1393 13:14
آتش افتادن در شهر بایام عمر رضی الله عنه آتشی افتاد در عهد عمر همچو چوب خشک میخورد او حجر در فتاد اندر بنا و خانهها تا زد اندر پر مرغ و لانهها نیم شهر از شعلهها آتش گرفت آب میترسید از آن و میشکفت مشکهای آب و سرکه میزدند بر سر آتش کسان هوشمند آتش از استیزه افزون میشدی میرسید او را مدد از بی حدی خلق آمد جانب...
-
مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۴
جمعه 3 مرداد 1393 13:12
خدو انداختن خصم در روی امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه و انداختن امیرالمؤمنین علی شمشیر از دست از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مطهر از دغل در غزا بر پهلوانی دست یافت زود شمشیری بر آورد و شتافت او خدو انداخت در روی علی افتخار هر نبی و هر ولی آن خدو زد بر رخی که روی ماه سجده آرد پیش او در سجدهگاه در زمان انداخت...
-
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۵
جمعه 3 مرداد 1393 13:11
سؤال کردن آن کافر از علی کرم الله وجهه کی بر چون منی مظفر شدی شمشیر از دست چون انداختی پس بگفت آن نو مسلمان ولی از سر مستی و لذت با علی که بفرما یا امیر المؤمنین تا بجنبد جان بتن در چون جنین هفت اختر هر جنین را مدتی میکنند ای جان به نوبت خدمتی چونک وقت آید که جان گیرد جنین آفتابش آن زمان گردد معین این جنین در جنبش...
-
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۶
جمعه 3 مرداد 1393 13:09
جواب گفتن امیر المؤمنین کی سبب افکندن شمشیر از دست چه بوده است در آن حالت گفت من تیغ از پی حق میزنم بندهٔ حقم نه مامور تنم شیر حقم نیستم شیر هوا فعل من بر دین من باشد گوا ما رمیت اذ رمیتم در حراب من چو تیغم وان زننده آفتاب رخت خود را من ز ره بر داشتم غیر حق را من عدم انگاشتم سایهایام کدخداام آفتاب حاجبم من نیستم او...
-
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۷
جمعه 3 مرداد 1393 13:07
گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیر المومنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم من چنان مردم که بر خونی خویش نوش لطف من نشد در قهر نیش گفت پیغامبر به گوش چاکرم کو برد روزی ز گردن این سرم کرد آگه آن رسول از وحی دوست که هلاکم عاقبت بر دست اوست او همیگوید بکش پیشین مرا تا نیاید...
-
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۸
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:53
تعجب کردن آدم علیهالسلام از ضلالت ابلیس لعین و عجب آوردن چشم آدم بر بلیسی کو شقیست از حقارت وز زیافت بنگریست خویشبینی کرد و آمد خودگزین خنده زد بر کار ابلیس لعین بانگ بر زد غیرت حق کای صفی تو نمیدانی ز اسرار خفی پوستین را بازگونه گر کند کوه را از بیخ و از بن برکند پردهٔ صد آدم آن دم بر درد صد بلیس نو مسلمان آورد...
-
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۶۹
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:51
بازگشتن به حکایت علی کرم الله وجهه و مسامحت کردن او با خونی خویش باز رو سوی علی و خونیش وان کرم با خونی و افزونیش گفت دشمن را همیبینم به چشم روز و شب بر وی ندارم هیچ خشم زانک مرگم همچو من خوش آمدست مرگ من در بعث چنگ اندر زدست مرگ بی مرگی بود ما را حلال برگ بی برگی بود ما را نوال ظاهرش مرگ و به باطن زندگی ظاهرش ابتر...
-
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷۰
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:50
افتادن رکابدار هر باری پیش امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه کی ای امیر المؤمنین مرا بکش و ازین قضا برهان باز آمد کای علی زودم بکش تا نبینم آن دم و وقت ترش من حلالت میکنم خونم بریز تا نبیند چشم من آن رستخیز گفتم ار هر ذرهای خونی شود خنجر اندر کف به قصد تو رود یک سر مو از تو نتواند برید چون قلم بر تو چنان خطی کشید لیک...
-
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷۱
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:49
بیان آنک فتح طلبیدن مصطفی صلی الله علیه و سلم مکه را و غیر مکه را جهت دوستی ملک دنیا نبود چون فرموده است الدنیا جیفة بلک بامر بود جهد پیغامبر بفتح مکه هم کی بود در حب دنیا متهم آنک او از مخزن هفت آسمان چشم و دل بر بست روز امتحان از پی نظارهٔ او حور و جان پر شده آفاق هر هفت آسمان خویشتن آراسته از بهر او خود ورا پروای...
-
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۷۲
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:43
گفتن امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه با قرین خود کی چون خدو انداختی در روی من نفس من جنبید و اخلاص عمل نماند مانع کشتن تو آن شد گفت امیر المؤمنین با آن جوان که به هنگام نبرد ای پهلوان چون خدو انداختی در روی من نفس جنبید و تبه شد خوی من نیم بهر حق شد و نیمی هوا شرکت اندر کار حق نبود روا تو نگاریدهٔ کف مولیستی آن حقی...
-
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر سوم
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:00
-
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر چهارم
پنجشنبه 2 مرداد 1393 17:00
-
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر پنجم
پنجشنبه 2 مرداد 1393 16:59
-
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر ششم
پنجشنبه 2 مرداد 1393 16:59
-
مولوی » مثنوی معنوی » دفتر دوم
پنجشنبه 2 مرداد 1393 16:58
-
مولوی » دیوان شمس
پنجشنبه 2 مرداد 1393 16:44
-
مولوی » مثنوی معنوی
پنجشنبه 2 مرداد 1393 16:43
دفتر اول دفتر دوم دفتر سوم دفتر چهارم دفتر پنجم دفتر ششم
-
مولانا جلالالدین محمد بلخی مشهور به مولوی شاعر بزرگ قرن هفتم هجری قمری
پنجشنبه 2 مرداد 1393 16:35
-
ابوالمعالی نصرالله منشی از دبیران دستگاه حکومت غزنویان و معاصر بهرامشاه و خسروشاه غزنوی
پنجشنبه 2 مرداد 1393 08:06
مقدمهٔ نصرالله منشی مفتتح کتاب بر ترتیب ابن المقفع ابتدای کلیله و دمنه، و هو من کلام بزرجمهر البختکان باب برزویه الطبیب باب الاسد و الثور بخش های 1 تا 14 باب الاسد و الثور بخش های 15 تا 29 باب الاسد و الثور بخش های 30 تا 44 باب الفحص عن امر دمنة باب الحمامة المطوقة و الجرذ والغراب والسلحفاة والظبی باب البوم و الغراب...
-
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مقدمهٔ نصرالله منشی
پنجشنبه 2 مرداد 1393 08:05
بخش ۱ - وعلی الله توکلی سپاس و ستایش مرخدای را جل جلاله که آثار قدرت او بر چهره روز روشن تابان است و انوار حکمت او در دل شب تار درفشان، بخشاینده ای که تار عنکبوت را سد عصمت دوستان کرد، جباری که نیش پشه را تیغ قهر دشمنان گردانید، در فطرت کاینات به وزیر و مشیر و معونت و مظاهرت محتاج نگشت، و بدایع ابداع در عالم کون و...
-
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » مفتتح کتاب بر ترتیب ابن المقفع
پنجشنبه 2 مرداد 1393 08:04
بخش ۱ - بسم الله الرحمن الرحیم چنین گوید ابوالحسن عبدالله ابن المقفع، رحمه الله، پس از حمد باری عز اسمه، و درود بر سید المرسلین، علیه الصلاة و السلام، که ایزد تبارک و تعالی بکمال قدرت و حکمت عالم را بیافرید، و آدمیان را بفضل و منت خویش بمزیت عقل و رجحان خرد از دیگر جانوران ممیز گردانید، زیرا که عقل بر اطلاق کلید خیرات...
-
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » ابتدای کلیله و دمنه، و هو من کلام بزرجمهر البختکان
پنجشنبه 2 مرداد 1393 08:03
بخش ۱- تمهید بزرگمهر بختگان این کتاب کلیله و دمنه فراهم آورده علما و براهنه هند است در انواع مواعظ و ابواب حکم و امثال، و همیشه حکمای هر صنف از اهل عالم میکوشیدند و بدقایق حیلت گرد آن میگشتند که مجموعی سازند مشتمل بر مناظم حال و مآل و مصالح معاش و معاد، تا آنگاه که ایشان را این اتفاق خوب روی نمود، و بر این جمله وضعی...
-
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب برزویه الطبیب
چهارشنبه 1 مرداد 1393 20:35
بخش ۱ - باب برزویهٔ طبیب چنین گوید برزویه، مقدم اطبای پارس، که پدر من از لشکریان بود و مادر من از خانه علمای دین زردشت بود، و اول نعمتی که ایزد، تعالی و تقدس، بر من تازه گردانید دوستی پدر و مادر بود و شفقت ایشان بر حال من، چنانکه از برادران و خواهران مستثنی شدم و بمزید تربیت و ترشح مخصوص گشت. و چون سال عمر بهفت رسید...
-
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور بخش های 1 تا 14
چهارشنبه 1 مرداد 1393 20:27
بخش ۱ - باب شیر و گاو *رای هند فرمود برهمن را که: بیان کن از جهت من مثل دو تن که با یک دیگر دوستی دارند و بتضریب نمام خاین بنای آن خلل پذیرد و بعداوت و مفارقت کشد. برهمن گفت: هرگاه دو دوست بمداخلت شریری مبتلا گردند هراینه میان ایشان جدایی افتد. و از نظایر و اخوات آن آنست که: بازرگانی بود بسیار مال و او را فرزندان در...
-
نصرالله منشی » کلیله و دمنه » باب الاسد و الثور بخش های 15 تا 29
چهارشنبه 1 مرداد 1393 20:09
بخش ۱۵ دمنه گفت: ملک کار او را چندین وزن نهند، و اگر فرماید بروم و او را بیارم تا ملک را بنده ای مطیع و چاکری فرمان بردار باشد. شیر از این سخن شاد شد و بآوردن او مثال داد. دمنه بنزدیک گاو آمد و بادل قوی بی تردد و تحیر باوی سخن گفتن آغاز کرد و گفت: مرا شیر فرستاده است و فرموده که ترا بنزدیک او برم، و مثال داده که اگر...